افسون بروس سپرينگستين

نوشتهء عبدي کلانتري

 

فايل پی دی اف برای چاپ

۱۴ آبان ۱۳۸۶

 

 

فايل صوتی: برنامهء جامع و يک ساعتهء راديو آلمان با همکاری شهرام احدی و بهنام باوندپور همراه با موسيقی

فايل صوتی: دربارهء اين آلبوم با صدای عبدی کلانتری

فايل صوتی: ترانهء «راديو ناکجا» با صدای بروس اسپرينگستين

فايل صوتی: ترانهء «آخرين نفر که می ميرد» با صدای بروس اسپرينگستين

 

بروس سپرينگستين يکي از زيباترين و ساده ترين آلبوم هايش را اين ماه با عنوان «افسون» (مَجيک / Magic) به بازار فرستاد. آهنگ ها ملوديک هستند و ملودي ها رمانتيک. مثل هميشه بروس سپرينگستين داستان مي گويد. مثل هميشه، داستان آدم هاي متوسط الحال ِآمريکايي که با سادگی و بردباري و طاقت،  جان مي کنند اما در قمار ِخوشبختي آمريکايي سرانجام بازنده مي شوند. مردها و زن هايي که از همه چيزشان مايه مي گذارند اما فريب افسـون ِ شعبه بازهاي سياست را مي خورند. با غرور ِ وطن و پرچم، و با اميد افتخار و آزادي، آنها را به ميدان جنگ مي فرستند و در تابوت بازشان مي گردانند. بروس سپرينگستين بار ديگر قصهء قلب هاي شکسته،  سرخوردگي از آرمانهاي آغشته به دروغ، و قصهء مرگ هاي بي افتخار را باز مي گويد.


به جز دو آهنگ ملايم، اکثر ترانه هاي اين آلبوم چنان پرانرژي، ملوديک و شاد هستند که در شنيدن ِ اول نه تيره و بدبينانه به نظر مي رسند و نه سياسي. اما درحقيقت، اين آلبوم، به رغم ِ ريتم هاي گاه رقص آور و ملودي هاي پرحس و حال اش، يکي از تلخ ترين و سياسي ترين آلبوم هاي بروس سپرينگستين است. در وهلهء اول، آهنگ ها پرشتاب و شاد اوج مي گيرند و با تمام نيروي اعضای گروه «اي ستريت بَند»، مثل يک ماشين عظيم ِ خوب روغنکاري شده به جلو مي غلطند. اما شعر ترانه ها که در ذهن، آرام آرام ته نشين مي شود به ملودي ها رنگ ديگري مي دهد که در طنين دوباره شان، روي تاريک خود را نشان مي دهند.

 

اعضاي گروه «اي ستريت بَند» (E Street Band) حالا سي و پنج سال مي شود که باهم هستند، کار يکديگر را خوب مي شناسند. برخي شان بيش از يک ساز مي زنند. اينجا گيتارها دست بالا را دارند اما ساکسفون، هارمانيکا، ويلون، پيانو، ارگ،  سازي شبيه دايره زنگي، و طبلها همه حضور دارند. هماهنگي گروهي و هارموني سازها بدون نقص است و هيچ جا افت نمي کند.

 

آلبوم با آهنگ «راديو ناکجا» شروع مي شود؛ با ضرب تند و هجوم گيتارها. صداي گويندهء راديويي از يک ماهواره، در دشتي سترون پخش مي شود که روح اش را از دست داده؛ در آخرين شب طولاني آمريکا، شنونده اي در کار نيست:

 

اين جا راديو ناکجا

اين جا راديو ناکجا

آيا زنده اي آنجا هست؟

اين جا راديو ناکجا

آيا کسي زنده است؟

I was trying to find my way home,
But all I heard was a drone.
Bouncin' off a satellite
Crushing the last long American night.

This is radio nowhere.
Is there anybody alive out there?
This is radio nowhere.
Is there anybody alive out there?

 

راوي به جستجوي راهي به سمت خانه اش، آرزوي جهاني را دارد که زنده باشد. او فرياد مي زند: مي خواهم صداي ريتم ها را بشنوم، مي خواهم هزارگيتار و هزار طبل مرا بپوشانند، آواي ميليون ها انسان با ميليونها زبان مختلف را مي خواهم. و صداي «اي ستريت بَند» مثل هزار گيتار مي خروشد، طبل هاي ماکس واينبرگ با صداي خردکننده شان مثل صاعقه مي کوبند، ساکسفون کلارنس کلمنس با آخرين نفس، ضجهء تلخ اش را به آسمان مي رساند، تا همه باهم،  آرزوي برنياوردني کسي را فرياد کنند که در آخرين شب آمريکايي، راه خانه اش را گم کرده است.

***

در آهنگ دوم، بروس هشدار مي دهد که «پايان کار تو نزديک است». راوي خطاب به عزيزي مي گويد ترا فريب داده اند تا به جايي بفرستند ات که پايان کارت خواهد بود. حالا شيرين مي خندي، به تو وعدهء ستاره و افتخار داده اند، اما به تو مي گويم پايان کار تو نزديک است:

 

گل هاي رز سفيد و

چشم هاي آبي وهم آلود

سحرگاهان خونين و

آسمانهاي خاکستري پردود

يک فنجان قهوه

و قلب تو که مي طپد

 

پايان کار تو نزديک است

...

اينجا خياباني که راحت آنرا مي پيمايي

با بخت تيره و دروغ هاي حقيقت نما

لبخندهايي به تلخي ِ آبي ِ اول شب

 

لوحي نقره اي با چند مرواريد براي تو

فرزند دلبندم

 

همهء اين ها مال توست

دست کم براي چند صباحي

تا وقتي که اين حالت را

در چهرهء قشنگ ات حفظ کرده اي

 

ولي آنجا به زودي سرد خواهد شد

با موج بي انتهاي ستاره هاي شب

اميدهاي واهي تو

و اين پايان کار تو خواهد بود

. . .

چند صباحي خنديدي و درخشيدي

بعد، مثل يک سارق

بدون اخطار

ناگهان

پايين ات مي کشند

آسمانت رنگ مي بازد و ماشين کوچک پرنده ات

آهنپاره اي بي مصرف خواهد شد

و اين پايان کار تو خواهد بود عزيز من

اين پايان کار تو خواهد بود

You'll Be Comin' Down

White roses and misty blue eyes
Red mornin's and nothin' but grey skies
A cup of coffee, your heart shot clean through
. . .

. . .

Easy street and cruel luck and true lies
Smile's as sad as those dusky blue skies
A silver plate of pearls my golden child
It's all yours at least for a little while
You'll be fine long as your pretty face holds out

Then it's gonna get pretty cold out
Endless streams of stars shootin' by
You got your hopes on high

You'll be comin' down now baby
You'll be comin' down
What goes around it comes around and
You'll be comin' down

For a while you'll go sparklin' by
Just another pretty thing on high...

Like a thief on Sunday mornin'
It all falls apart with no warnin'
Satin sky's gone candy-apple green
The crushed metal of your little flyin' machine

You'll be comin' down now baby
You'll be comin' down
What goes around it comes around and
You'll be comin' down

***

آهنگ سوم، آواز دو عاشق است که جنگ، آينده را براي هميشه از آنها گرفته؛ نامه اي با باد ِبدشگون از راه مي رسد و اعلام مي کند دو دلداده هرگز يکديگر را دوباره نخواهند ديد، همانطور که طعم خون بر زبان شان، در آخرين بوسهء قبل از جدايي، از پيش خبر داده بود. اما حالا که سانحه از راه رسيده، تظاهر مي کنند اکنوني در کار نيست و آنها از همين الآن در آيندهء خوش به سرمي برند.

 

زمين، نهان اش را پديدار کرد

دريا به سوي آسمان خيز برداشت

من قلبم را گشودم به سوي تو

اما از هم گسسته بود و خراب شده

 

کشتي من «آزادي»

راهش را کشيد و

در افق خوني محو شد

دروازه بان زمين

درها را گشود و

سگ هاي وحشي

پا به فرار گذاشتند

. . .

The earth it gave away
The sea rose towards the sun
I opened up my heart to you
It got all damaged and undone

My ship Liberty sailed away
On a bloody red horizon
The groundskeeper opened the gates
And let the wild dogs run

. . .

***

آهنگ چهارم با عنوان «بدترين دشمن تو» از تضاد ديروز و امروز مي گويد. ديروز آرام و نوستالژيک، که شب اش را خوابي آرام داشتي و احياناً رويايي زيبا. اما اکنون جهان وارونه شده، امنيتي ديگر نيست. چهره اي آشنا از آن سوي شيشهء ويترين مغازهء کنار خيابان، نگاهت مي کند. شايد انعکاس چهرهء خودت باشد. آنچه مي بيني به تو مي گويد ديگر اوضاع بهتر نخواهد شد. شايد بروس دارد به هموطن اش مي گويد بدترين دشمن او، خودش است. او مي خواند، «پرچمي را که [مي خواستي افتخارت باشد]، آنقدر بالا فرستادي، که رفت و در آسمان گم شد. بدترين دشمن ات وارد شهر شده است.»

 و صداي زنگ هاي کليسا به آهنگ خاتمه مي دهد.

 

***

آهنگ پنجم، نخستين آهنگ ِآرام اين مجموعه، به نام «موتورسيکلت سوار کولي وش»، قصهء سوگواري است. عزيز خانواده اي، از جنگ برگشته؛ اما در تابوت. خواهرها و برادرها موتورسيکلت او را از ته گاراژ بيرون مي کشند و به احترام بازگشت قهرمان شان، آن را جلا مي دهند و برق مي اندازند، تا در مراسم راهپيمايي اهالي شهر، ياد او زنده شود. خواننده مي خواند، «مال اندوزها، خوني را که تو بر خاک ريختي به پول تبديل مي کنند.» گيتار آکوستيک زخمه مي زند بدون آنکه ارکستر ساکت باشد. همه چيز مثل يک گريهء آهنگين دست جمعي است که هارمانيکا نيز آن را همراهي مي کند.

 

***

آهنگ ششم، يک ترانهء «پاپ» تمام عيار، و سانتيمانتال ترين آهنگ ِاين مجموعه است. نام ترانه «دختران در لباس هاي تابستاني» است: تصوير ِ تابلو وار يک شهرک تيپيک ِ آمريکايي در شبي تابستاني، با بچه هاي کنار خيابان که مشغول توپ بازي اند، ساعت بزرگ برفراز ساختمان بانک مرکزي نشسته، ايوان بيروني ِ خانه ها رو به خيابان، آرامشي دارد؛ نسيمي مي آيد. دختران شهر در لباس هاي تابستاني، دست در دست دلدادگان شان، آرام مي خرامند. رستوران کوچک ِ فرانکي در حاشيهء شهر رونقي دارد و تابلوي نئون اش پيداست؛ بالاي کبابي باب، نور فلورسنت تلألويي دارد و زن سياهپوست قهوه مي آورد و مي پرسد، «بيلي، دو باره فنجان ات رو پرکنم؟ داري به چي فکر مي کني؟» همه چيز خبر از صلح و صفا و آرامش ِ يک شهر کوچک آمريکايي مي دهد با مردم کوچک خوشبخت اش. اما آنچه قصه را تلخ مي کند، تنهايي راوي است، تنهايي کسي که در نسيم ملايم شبي تابستاني، ناظر است که دختران، در لباس هاي تابستاني شان،  آرام از کنار او مي گذرند و دور مي شوند.

 

***

آهنگ هفتم، با يک نت پيانو، شروع مي شود و سپس ارکستر به آن مي پيوندد. اين ترانه، تسلاي عاشقانهء مردي است که مي گويد، «براي عشق تو سخت کار خواهم کرد، از جان مايه خواهم گذاشت.» او نشسته و دارد نگاه مي کند به زني که دوست اش دارد، زن زحمت کشي که استخوانهاي بدن لاغرش از پشت پيداست، اما درد کار، زحمتي که مي برد، او را معصوم مي کند؛ در چشم مرد عاشق، او  مقدس است. تصوير پردازي ها همه مذهبي است: اوراق کتاب مقدس، هبوط، عذاب ابدي، صليب، و خون مقدس. مرد تکرار مي کند، «ترزا، براي تو حاضرم سخت کارکنم، جان بکنم.»

 

گرد و غبار تمدن ها و

آنچه از عشق باقي مانده، بازمانده هاي شيرين

از انگشتان تو مي ريزند و

پايين مي سـرند مثل قطره هاي باران

اوراق کتاب مکاشفه

جلو ِ چشم هاي آبي ِ خالي ِ ات، بازند

تماشات مي کنم که شانه را ميان موهات مي کشي

و به تو قول مي دهم

براي عشق تو سخت کار خواهم کرد عزيز من

براي عشق تو کار خواهم کرد

. . .

The dust of civilizations and love's sweet remains
Slip off of your fingers and come drifting down like rain
The pages of Revelation lie open in your empty eyes of blue
I watch you slip that comb through your hair and this I promise you

I'll work for your love dear
I'll work for your love
What others may want for free
I'll work for your love
. . .

***

آهنگ هشتم «افسون» (جادو / مَجيک) دومين آهنگ آرام آلبوم است. مردي شعبده باز، همه نوع تردستي را به کار مي گيرد تا ترا افسون کند و سکهء تقلبي آزادي را به تو بفروشد. ترانه تمثيلي است و هرگز به شکل آشکار، جادوگر ِدروغگوي کاخ سفيد را به نام نمي شناساند. اما در پشت نغمهء آرام و فريبندهء گيتارها، از دور دست، صداي محوي شبيه شليک مسلسل مي آيد.

 

سکهء کف دستم را مي بيني

حالا ديگه نمي بيني اش

اين کارت توي آستين ام را

نگاه کن

از پشت گوشت درش مي آرم

از تو کلاهم

خرگوش در مي آرم

بياييد و شاهد باشيد

ماها قراره اين جوري باشيم

ما قراره اين جوري باشيم

 

I got a coin in my palm
I can make it disappear
I got a card up my sleeve
Name it and I’ll pull it out your ear
I got a rabbit in my hat
If you wanna come and see
This is what we’ll be
This is what we’ll be

. . .

خرگوشي که جادوگر از کلاهش در مي آورد و طلسمي که با آن شما را سحر مي کند، خيلي زود تبديل به ارّه اي مي شود براي شقه کردن تان. اين همان جنگ آزادي کـُش عراق است و شعبده باز مدام تکرار مي کند، «ماها قراره اين جوري باشيم، ما قراره اين جوري باشيم.»

***

آهنگ نهم زيباترين ترانهء مجموعه است. ملودي آغازين آن رمانتيک است اما در اجرا حالت موسيقي ِ عزا را به خود گرفته است. بروس مي پرسد، «چه کسي قرار است آخرين قرباني باشد، آخرين کسي که خون اش بر زمين مي ريزد کيست؟» او مي پرسد، در اين فريب، در اين داستان دروغي که به ما گفتند، از ميان ما، چه کسي آخرين نفر است که خواهد مرد؟ اين «عاقلان» سفيه که ما را به ميان معرکه فرستادند، آيا بالاخره به ما خواهند گفت کشتار کي متوقف خواهد شد؟ آيا به ما خواهند گفت چه کسي، آخرين تن خواهد بود از ميان ما، که مي ميرد؟

 

چه کسي آخرين نفر خواهد بود که مي ميرد

براي يک اشتباه؟

آخرين نفر که مي ميرد

خون چه کسي برزمين خواهد ريخت، قلب چه کسي شکسته خواهد شد؟

چه کسي آخرين نفر خواهد بود که مي ميرد

براي يک اشتباه؟

Who'll be the last to die for a mistake
The last to die for a mistake
Whose blood will spill, whose heart will break
Who'll be the last to die for a mistake

***

آهنگ دهم «گام طولاني تا خانه» نام دارد. اين ترانه مي تواند قصهء جدايي دو دلداده باشد که يکي شان حالا تنها، گام زنان، روانهء خانه اي خالي است. اما قرائني در ترانه مي گويند کسي از جنگ برگشته و ديگر نمي تواند همشهري ها و حتا خودش را باز بشناسد. همشهري ها هم او را تشخيص نمي دهند. آنهمه شوق و فرياد که زماني همبستگي شهر را دور پرچم و وطن و افتخار به رخ مي کشيد، به پايان رسيده و حالا فقط راهي طولاني و تنها باقي مانده به سمت خانه اي که در آن همدلي نيست.

 

***

آخرين ترانهء اين آلبوم به نام «گذرگاه شيطان»، شعر مبهم و تاريکي است که اشارات آن را نمي توان به چيزي مشخص ارتباط داد. به طور مبهمي صحبت از جواناني است که زماني به آنها قول قهرمان شدن داده شده؛ آنها را روانهء جايي کرده اند که نصيب شان تنها خاک روي پوست و آهن پاره و پلاستيک شده است.

 

بروس سپرينگستين در مصاحبه اي (نيويورک تايمز، ۳۰ سپتامبر ۲۰۰۷) گفته است، «اين  آلبوم دربارهء خود زني (خود براندازي) است.» دربارهء آمريکايي که سنت هاي دموکراتيک اش را پامال کرده است. عنوان مجموعه نيز به گفتهء سپرينگستين اشاره به جورج بوش دارد که مي خواهد با جادو جنبل، واقعيت خودش را خلق کند. بروس سپرينگستين مي پرسد:

 

چه کسي آخرين نفر خواهد بود که مي ميرد

براي يک اشتباه؟

 

خورشيد در آتش غروب مي کند و شهر در شعله مي سوزد

روزي ديگر به شب مي رسد

و من ترا اينجا در قلبم حفظ مي کنم

درحالي که همه چيز از هم مي پاشد

 

پايين شهر، از پنجره اي نور تندي بيرون زده

صورت مرده ها را مي بيني در ساعت پنج

صورت مرده ها در ساعت پنج

 

چشم هاي ساکت يک شهيد

عريضه اي را در مسير راه

به سواره ها مي سپارند

درحاليکه ما مي رانيم و مي گذريم

 

خون چه کسي برزمين خواهد ريخت، قلب چه کسي شکسته خواهد شد؟

چه کسي آخرين نفر خواهد بود که مي ميرد

براي يک اشتباه؟

 

The wise men were all fools
What to do

The sun sets in flames as the city burns
Another day gone down as the night turns
And I hold you here in my heart
As things fall apart

A downtown window flushed with light
Faces of the dead at five (faces of the dead at five)
A martyr's silent eyes
Petition the drivers as we pass by

Who'll be the last to die for a mistake
The last to die for a mistake
Whose blood will spill, whose heart will break
Who'll be the last to die

///

ترجمهء ترانه ها: عبدی کلانتری

 

 

صدای آلمان:

http://www.dw-world.de/dw/article/0,2144,2861662,00.html